رضا شاه وسرباز - با ما بروز باشید

با ما بروز باشید

[ او را گفتند : چگونه بر هماوردان پیروز گشتى ؟ فرمود : ] کسى را ندیدم جز که مرا بر خود یارى مى‏داد . [ و اشارت بدین مى‏فرماید که بیم من در دل او مى‏افتاد . ] [نهج البلاغه]

صفحه نخست

پیام رسان

پست الکترونیک

اوقات شرعی

لوگوی وبلاگ

نویسندگان وبلاگ -گروهی

majid khan(1) لینک دلخواه نویسنده

دسته بندی موضوعی یادداشتها

مطالب جالب ، ورزشی ، اخبار ، دل نوشته ، عکس های جالب ، لخت . زن. عربستان . ، لقمان وصیت نامه لقمان ، عاشقانه ، عنکبوت صلیب سرخ خطرناک حیوان خطرناک ، اواز ، خادمین امام رضا ، دست . هندی بلند ، کودک . 6قلوها ، کوه ، مواد مخدر. پان پراگ .خطر ناک ، 18 ،

صفحات اختصاصی

عکس ومطالب رمانتیک کادر فنی استقلال ، بدون تغییر محصولات اینترنتی

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :67
بازدید دیروز :9
کل بازدید :127362
تعداد کل یاداشته ها : 99
103/9/3
10:27 ع

مشخصات مدیروبلاگ

arash_pc[69]

خبر مایه

بایگانی وبلاگ

خرداد 90[11] تیر 90[49] مرداد 90[35]

پیوندهای روزانه

خرید اینترنتی سریال های جدید [1] آرشیو پیوند روزانه [1]

لوگوی دوستان

پیوند دوستان

ستاره .: شهر عشق :. عشق گمشده کلبه تنهایی شهید شلمچه نبض شاه تور Cyberom UTM بهار صداقت** عشق و دوستی اسمس بارون سه ثانیه سکوت دهاتی دکتر علی حاجی ستوده آسمون عشق خورشید نی ریز درود بــــر پادشاهـــــم کـــوروش بــــزرگ عسل.... اینجا،آنجا،همه جا تنها یک رویا هر چی بخوای محمود سیب عشقولانه با دوستان یه دختر تنها به یاد تو دیار غم sina آوای عشق دل تنگی های فهیمه تنهایی سرما مونا

عناوین یادداشتهای وبلاگ

باز باران... برو... کاریکاتور ستارگان سینمای ایران!عکس های بسیار دیدنی و خنده دار بهشت عناوین یادداشتها[99]

رضا شاه وسرباز

arash_pc

معروف است که رضا شاه هر از گاهی با لباس مبدّل و سرزده به پادگان های نظامی میرفت تا از نزدیک اوضاع را بررسی کند؛ در یکی از این شبها که سوار بر جیپ به طرف پادگانی میرفت، در بین راه سربازی را که یواشکی جیم شده بود و بعد ازعرق خوری های فراوان، مست و پاتیل، به پادگان بر میگشت را سوار کرد ؛
رضا شاه با لحنی شوخ و برای آنکه از او حرف بکشد، به سرباز گفت: ناکس! معلومه کمی دمی به خُمره زدی؟

سرباز با افتخار گفت: برو بالا... یعنی بیشتر
رضا شاه: یه لیوان زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه چتول زدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: یه بطر زدی؟
سرباز: بزن قدّش
بعد رضا شاه میگه: حالا میدونی من کیم؟
سرباز کمی جا میخورد و میپرسد که: نکند که گروهبانی؟
رضا شاه: برو بالا

سرباز: افسری؟
رضا شاه: برو بالا
سرباز: تیمسار؟
رضا شاه: برو بالا

سرباز: سردار سپه؟

رضا شاه: بزن قدّش
همینکه رضا شاه به او دست میدهد، لرزش دستان سرباز را احساس میکند. از او میپرسد: چیه؟ ترسیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: لرزیدی؟
سرباز: برو بالا
رضا شاه: ریدی؟
سرباز: بزن قدّش

90/4/18::: 3:31 ع

نظر()

بهشت

پیامهای عمومی ارسال شده

+ سلام دوستان بیاد از این به بعد هر روز که onمیشیم یک صلوات بفرستیم